نفرین
نفرین بر تو که چه ساده از کنارم گذشتی و خرمن امید را در دلم آتش زدی . چه رویاهایی که پرپر نشد ، چه
نزدیک هایی که دور نگشت
آن لحظه که خبر مرگت را برایم به ارمغان می آورند کاش حالم را ببینی ، شانه بالا زدنم را به علامت این که زیاد
مهم نیست و تکان دادن سرم را که عجیب عاقبت مرد ؟
و این را به خاطر بسپار که هرگز گناهت را نخواهم بخشید